مسلمانی به چیست؟

نويسنده: شاهد ازنا یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:,ساعت15:45

واعظی پرسید از فرزند خویش:

 

هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟

صدق و بی آزاری و خدمت به خلق

هم عبادت هم کلید زندگیست

گفت زین معیار اندر شهر ما

یک مسلمان هست آن هم ارمنیست....

"پروین اعتصامی"

 

داستان هایی از " بهلول "

نويسنده: شاهد ازنا یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:,ساعت15:43

 

احمق تر

 

روزی هارون الرشید از بهلول پرسید:تا حالا انسانی احمق تر از خودت دیده ای؟بهلول پاسخ داد:خیر؛این اوّلین بار است که می بینم.

******************************************************************************

فقیر تر

روزی هارون الرشید مقداری پول به بهلول داد و گفت:این پول را به چند فقیر بده.

بهلول پول را گرفت و رفت و پس از چند ساعت بازگشت و پول را پس داد.

هارون الرشید پرسید:چرا پول را پس آوردی؟بهلول پاسخ داد:در راه که می رفتم مأموران تو را دیدم که به زور از مردم پول می گرفتند و من فهمیدم که تو فقیر تر از همه ی مردم هستی.

******************************************************************************

دست و پا زدن

روزی بهلول را دیدند که بالای تپّه ای نشسته و دست و پا می زند.

از او پرسیدند:چرا دست و پا میزنی؟بهلول پاسخ داد:در فکر فرو رفتم؛دست و پا می زنم تا از آن بیرون آیم.

******************************************************************************

خلیفه شدن

روزی هارون الرشید از بهلول پرسید:آیا می خواهی خلیفه باشی؟بهلول پاسخ داد:خیر.هارون الرشید پرسید:چرا؟بهلول پاسخ داد:چون من تا به حال مرگ 3 خلیفه را دیدم ولی یک خلیفه حتّی مرگ یک بهلول را هم ندیده است.

******************************************************************************

نزدیک ترین راه

شخی از بهلول پرسید:می خواهم از کوهی بلند بالا بروم؛نزدیک ترین راه کدام است؟بهلول پاسخ داد:

نزدیک ترین راه،نرفتن بالای کوه است.

******************************************************************************

شکار

روزی هارون الرشید و بهلول و جمعی از درباریان به شکار رفتند.

آهویی در نزدیکی آن ها آمد.هارون الرشید تیری به سوی او پرتاب کرد ولی با آهو برخورد نکرد.

بهلول گفت:آفرین.

هارون الرشید عصبانی شد و به بهلول گفت:من را مسخره می کنی؟بهلول پاسخ داد:آفرین من برای آهو

بود که خوب فرار کرد.

 

 

سخنان متفكرين

نويسنده: شاهد ازنا شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,ساعت13:29

سخنان متفکرین در مورد سعي و خطا و موفقيت.

برای خواندن به ادامه مطلب بروید.

 

ادامه مطلب

سخناني از گاندی

نويسنده: شاهد ازنا شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,ساعت13:26

گاندي در لغت به معناي صلحو آرامش است. منارزه حماسي او براي متحد كردن مردم هندوستان براي اينكه يك حكومت مردمي داشته باشند بي نظير است. فرزانگي و دورانديشي اين مرد بزرگ انسان را به تحسين وادار مي كند. در اين متن تعدادي از اثر گذارترين سخنان گاندي آشنا مي شويد.

ــ ضعيف هيچگاه نمي تواند ببخشد (چون قدرت تنبيه ندارد) بخشش براي موجود قوي است (تا در عين قدرت تنبيه يا انتقام ببخشد).

ــ براي  يتيم، بي خانمان يا  انساني كه جانش را از دستداده چه فرقي مي كند كه اين وحشيگري هاي ديوانه وار با نام استبداد انجام گيرد يا تحت لواي نامهاييتوخالي مانند دموكراسي و آزادي باشد.

ــ ما به زودي بنياد اخلاق را از دست مي دهيم. ما از مذهب دست كشيده ايم. هيچ چيز مانند مذهب نمي تواند بر اخلاق چيره شود. به عنوان مثال يك فرد مذهبي نمي تواند خائن، ظالميا هرزه باشد. و تمايل دارد در راه خدا قدم بردارد.

ــ ارزش زندگي بيش از آن است كه به سرعت از آن گذر كنيم.

ــ تغييري را كه آرزو داريم در ديگران ببينيم ابتدا بايد در خود ايجاد كنيم.

ــ بهترين راه پيدا كردن خود در اين است كه خود را وقفخدمت به ديگران بكنيد.

ــ هر گاه انگيزه شخصي مورد ترديد واقع شود همه اعمال او لكه دار مي شود.

ــ تنها ستمگري كه در اين دنيا مي توانم بپذيرم سكوت است.

 

لیوان را زمین بگذار...

نويسنده: شاهد ازنا چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت12:44

 

 

استادی درشروع کلاس درس ، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند.بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است ؟

- شاگردان جواب دادند : 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم.

- استاد گفت : من هم بدون وزن کردن ، نمی دانم دقیقا" وزنش چقدراست . اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی خواهد افتاد ؟

- شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد .

-استاد پرسید : خوب ، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی می افتد ؟

یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد میگیرد.

- حق با توست . حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه ؟ شاگرد دیگری جسارتا" گفت : دست تان بی حس می شود . عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند . و مطمئنا" کارتان به بیمارستان خواهد کشید. و همه شاگردان خندیدند استاد گفت : خیلی خوب است . ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است ؟

شاگردان جواب دادند : نه

پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود ؟

درعوض من چه باید بکنم ؟

شاگردان گیج شدند . یکی از آنها گفت : لیوان را زمین بگذارید.

 

استاد گفت : دقیقا" مشکلات زندگی هم مثل همین است .

 

اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید .

 

اشکالی ندارد . اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید ، به درد خواهند آمد .

 

اگر بیشتر از آن نگه شان دارید ، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.

 

فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است . اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب ، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند ، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید ، برآیید!

 

دوست من ، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری .

زندگی همین است...!

 

 

    صفحه قبل 1 صفحه بعد

گالري تصاوير